من دلم تنگ میشه واسسست...


khasSs


یک شنبه 21 ارديبهشت 1393

امروز دومین امتحانمو دادم....پرورشی و آمادگی-دوتاشو بیس میشم آسون بودن...

این روزا همش دارم به این فک میکنم که من اصصصلا دلم نمیخواد مدرسه ها تموم شه،شرترین و بی ادب ترین ودرس نخون ترین کلاس تیزهوشان،کلاس ما بود...همه دبیرااز دستمون عاصی شده بودن...فقطم اکیپ ما(من و 7-8 تا از دوستام)امکان نداش تو یه هفته از دوتا امتحان بیشتربدیم....شده بود امتحان شیمیمون 7 هفته به تاخیر افتاده بود...هر هفته هم به بهونه های مختلف...کلاسمون عاووولی بود ینیا..حالا سال بعد بچه درس خونای کلاسمون تغییر رشته میدن و دوسای خل و چل منم میخوان ازمدرسمون برن مدرسه عادی...

دیگه سال بعددوستام نیستن امتحان کنسل کنیم:((با اینکه تو زمانای مختلف ازیکیشون بالاخره بدم میومد..ولی آدم کینه ای نیسم...واقعیت اینه من امسال از تک تک لحظه های که کنار اونا بودم لذت بردم...

مخصوصا سفر مشهدمووون...

رقص و دیوونه بازی های تو راه که تو ترافیکا ماشینای بغلیمون هم مرده بودن ازخنده...

عکس های سلفیمون با شکلای مختلف...

پیتزای شب اولی که بهمون دادن...سوگلی معاونمون رفته بود نشسته بود پیش معلما باهاشون کنتاکی میخورد بعد به ما پیتزا خوروندن...مایه کااااری نکردیم!از دماغ تک تکشون در آوردیم...اولا که تو رستوران به  اون بزرگی اونقدی سر و صدا کردیم که همه ی اونایی که اونجا بودن میرفتن پیش صاحب رستوران-صاحب رستوران هم میرف پیش معاونامون و اونام میومدن به ما تذکر میدادن...ما هم انگار نه انگااار....

رفتیم تو خوابگاه اون سوگلی عزیز تا میومد حرف بزنه ما بهش میپریدیم ..که تهش گریش درومد و رفت معاونو آورد و مام هرچی عقده داشتیم خالی کردیم و نزدیک بود اشک معاونمونم در بیاریم...(ینی اگه ما هشت تا تصمیم میگرفتیم با دنیا لج کنیم،دنیا به زانو می افتاد!)

همه ی بچه های مدرسه عقدشون بود جز اکیپ ما بودن...ولی الکی که نبوووود 

 ترن پارک ملت!!همه میگفتیم هیچی نیس و هرچقدم ترس داشته باشه سوار میشیم و ..من سنگ کوب کرده بودم اون بالا... عکسمون دیدنی بودهمه دهنا دو متر باز و درحال جیغ کشیدن..

چندتا از پسرایی که مزاحممون شده بودن رو هی ضایع میکردیم و آخرشم رفتیم به نگهبان خبر دادیمو همشونو بردن...خیلی حال داددد..

فرارهایی که از مدرسه میکردیم....جالبیشم اینجا بود که هممون بی عرضه بودیم و ازهشت تا ادم یکیمونم یه دوس پسر نداش مثلا واسه اینطور دلیلا از مدرسه فرار کنیم...فرار می کردیم که فققط هر جاییم مدرسه نباشیم...

فوتبال بازی کردناموووون....

نسبت های فامیلی الکیمون با همدیگه...

گریه هامون با آهنگ دلم گرفته از امین رستمی

و رقص هامون با اهنگ spanish danceکه نه خوانندشو میدونستیم کیه نه چیزی...فقط به این اسم میشناختیم آهنگرو....

سوژه کردنای دبیرای مرد مجردمون

دلم واسه همشون تنگ میشهههه..من داغون میشم بدون دوستام..فکر این که کل تابستوون باید بدون اونا باشمو سال بعدم دوتاشونو نبینم منوووو میکشه...

ما هشت تا دیوونه ایممم ..که بدون هم نمی تونییییم....

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ یک شنبه 21 ارديبهشت 1393 | 19:55 | khas


This template generated and design by Nightnama on 2013 do not Copy